خبرنگاری، در تمام حوزهها با چالشها و دشواریهای خاص خود همراه است، اما خبرنگاری حوزه حوادث از جنسی دیگر است؛ از جنسی تلخ، فرساینده و پرخطر. حرفهای که در آن، روایتگر هر روز در میانه میدان ایستاده است؛ نه فقط به عنوان ناظر، بلکه بهمثابه شاهدی خاموش و گاه زخمی از وقایع بیرحمانهای که بر جامعه میگذرد.
خبرنگار حوزه حوادث، نه در آرامش اتاق خبر که در خط مقدم حوادث، میان دیوارهای کلانتری، دادسرا، بیمارستان و صحنه جرم، مأمور روایت حقیقت است. او با جنایت، فاجعه، غفلت و مرگ بیواسطه مواجه میشود. این مواجهه هر روزه، آنچنان فرساینده و تلخ است که کمتر صنفی را میتوان یافت که چنین درگیر با رنج اجتماعی و روانی باشد. میدان، صحنه کار خبرنگار حوادث است. از دستگیری سارقان در عملیاتهای پلیسی تا حضور در نقطه سقوط هواپیما، از پوشش اخبار زلزله و سیلاب تا روایت مرگهای خاموش در تصادفات جادهای. خبرنگار حوادث، نخستین راوی حادثه است؛ کسی که باید بیدرنگ، روایت درست را از دل شایعه، هیجان و التهاب بیرون بکشد. او تنها خبرنگار میدان واقعی در فضای رسانهای امروز ایران است؛ در حالی که ساختارهای حمایتی و امنیتی کافی برای حفاظت از سلامت جسم و روان او تدارک دیده نشده است، اما آسیبهای این حرفه تنها در میدان نیست. خبرنگار حوادث در کنار خطر فیزیکی و آسیب روانی با دو نیروی بازدارنده دیگر نیز دستوپنجه نرم میکند. او باید با نهادهایی، چون پلیس و دستگاه قضا تعامل کند؛ نهادهایی که گاه به دلیل ملاحظات امنیتی یا قضایی، اطلاعات را محدود میکنند یا با خبرنگار برخوردی انفعالی دارند. در نتیجه، خبرنگار اغلب در موقعیتی مبهم، پرتنش و فرساینده قرار میگیرد که در آن دسترسی آزاد به اطلاعات محدود میشود.
از سوی دیگر، بعد عاطفی ماجرا نیز سهمگین است. خبرنگار باید از قتل، تجاوز، کودکآزاری، خودکشی، فروپاشی خانوادهها و جنایتهایی بنویسد که روان هر شهروندی را بههم میریزد. او نهتنها باید این وقایع را ببیند، بلکه باید آن را به زبان رسانهای، به بیانی مسئولانه، دقیق و گاه خنثی برای مردم روایت کند. پروندههایی همچون بنیتا و نازگل برای همیشه در حافظه روانی جامعه ماندهاند، اما کمتر کسی میپرسد چه بر روان خبرنگاری رفته که نخستین بار آن را نوشت که باید با چشمانی خیره به جسد کوچک یک کودک، آرام و بیخطا بنویسد؛ نه بلرزد، نه بغض کند و نه اشتباه. با این همه، خبرنگاران حوزه حوادث همچنان ایستادهاند، همچنان در خط مقدم، همچنان با قلبی زخمی و بدنی خسته. آنان، پیامرسانان امنیت هستند و با روایتهای خود، پرده از چالشهای اجتماعی برمیدارند، فرهنگ پیشگیری را ترویج میدهند و اعتماد عمومی به ساختارهای انتظامی و قضایی را تقویت میکنند. اگرچه دیده نمیشوند، اما یکی از پایههای تابآوری رسانهای و اجتماعی این سرزمیناند.
اکنون وقت آن است که جامعه، رسانهها و مسئولان، نگاهی دقیقتر به این پرزحمت بیندازند. سلامت روان و جسم خبرنگاران حوادث، باید بخشی از مسئولیت حرفهای رسانهها و ساختارهای مرتبط باشد. راویان حادثه، خود نیازمند تکیهگاهی محکم هستند تا بتوانند بیلرزش قلم بزنند، بیهراس بپرسند و همچنان صدای جامعه بمانند.